۱۳۸۷ خرداد ۵, یکشنبه

مساله بهائيان


مساله بهائيان
احمد زيدآبادي - پنجشنبه 2 خرداد 1387 [2008.05.22]
دستگيري شماري از رهبران جامعه بهائيان در ايران، اعتراض گسترده كشورهاي غربي را در پي داشته، اما ‏در داخل ايران، اين مساله چندان حساسيتي در بين نهادها و نيروهاي مدافع حقوق بشر ايجاد نكرده است.‏راز سكوت محافل داخلي ايران نسبت به سرنوشت بهائيان عمدتا دو مساله بسيار بغرنج است.‏
مساله نخست، حساسيت روحانيون بلندپايه شيعه نسبت به هر گونه همدلي يا دفاع از بهائيان در هر زمينه‌اي ‏است. گويا برخي از فقيهان، بهائيان را مرتد مي‌دانند و خواستار محدود كردن كامل آنان هستند. اين مساله به ‏روحانيون حامي حكومت هم محدود نمي‌شود. حتي مرحوم آيت‌الله بروجردي كه مشي سياسي معتدل و ‏مسالمت‌جويانه‌اي داشت، در زمان حيات خود، در مقابله با بهائيان بسيار مي‌كوشيد.‏
از اين رو، در ايران اگر كسي در هر زمينه‌اي به حقوق بهائيان اشاره كند، ممكن است علاوه بر تهديدهاي ‏حكومتي با غضب فقيهان و حتي اتهام گرايش به بهائي‌گري روبرو شود و اين چيزي نيست كه كسي در پي آن ‏باشد.‏
مساله دوم هم اين است كه از زمان شكل گيري بهائي‌گري، داستان هاي فراواني در مورد آيين فكري و ارتباط‌ ‏هاي خارجي آنها مطرح بوده و روز به روز هم بر دامنه آن افزوده شده است.‏
بسياري از ايرانيان به بهائيان به چشم گروه پر رمز و رازي مي‌نگرند كه داراي قدرتي پنهان و سر و سري ‏ويژه با كشورهاي بيگانه و بخصو ص اسرائيل‌اند و از همين رو، طرح هر اتهامي را عليه آنان بي‌اساس ‏نمي‌دانند.‏
من به واقع، در حوزه بهائيت و بهائيان مطالعات چندان گسترده و دقيقي ندارم كه قادر به داوري منصفانه در ‏باره ميزان صحت و سقم شايعات مربوط به آنها باشم، اما درك مي‌كنم كه جامعه بهائيان ايران به صورت يك ‏مساله جدي براي دولت و حتي جامعه ايران در آمده است.‏
از مدت‌ها پيش، در بين ايرانيان خارج از كشور، بحث حقوق بهائيان به عنوان معياري براي سنجش صداقت ‏و بي‌طرفي مسلمانان مدافع حقوق بشر در ايران در آمده و نهادهاي حقوق بشر بين‌المللي و كشورهاي غربي ‏نيز نحوه برخورد با بهائيان را يكي از شاخص‌هاي عمده رعايت حقوق بشر در ايران مي‌دانند.‏
از طرفي، در مورد محروميت بهائي‌ها از حقوقي كه قاعدتا بايد بدون تبعيض براي هر ايراني فارغ از نوع ‏عقيده ومرامش تضمين شده باشد، گزارش‌هاي متعددي انتشار مي‌يابد و اين در حالي است كه از تحرك جامعه ‏بهائي ايران براي تبليغ و ترويج عقايدشان نيز خبرهاي بسياري منتشر مي‌شود.‏
به گمانم وقت آن رسيده باشد كه در درجه اول فقيهان بلندپايه شيعه و در درجه دوم، نظام جمهوري اسلامي ‏ديدگاه خود را در باره جامعه بهائيان شفاف كنند تا اين مساله به مشكل لاينحلي براي جامعه ايراني تبديل نشود.‏تا آنجا كه من مي‌دانم در فقه سنتي دو نوع ارتداد ملي و فطري وجود دارد كه مختص تغيير آيين يك مسلمان يا ‏مسلمان زاده به آييني ديگر است. اين دو نوع ارتداد قاعدتا نمي‌تواند شامل حال بهائيان شود، زيرا آنها نه خود ‏از مسلماني به بهائيت گرويده‌اند و نه پدران آنها به طور بلافصل مسلمان بوده‌اند. ‏
از ظهور بهائيگري حدود 150 سال مي‌گذرد و اگرهم به فرض ارتداد در باره بهائيان اوليه مصداق داشته، در ‏باره نسل‌هاي بعدي آنها صدق نمي‌كند.‏
علاوه بر اين، ارتداد گرچه در كتب فقهي همچنان موجود است، اما مي‌دانيم كه در قانون اساسي جمهوري ‏اسلامي اشاره‌اي به آن نشده و در عمل هم به اجرا در نمي‌آيد.‏
اگر قرار باشد حكم ارتداد در ايران به صورتي كه در فقه آمده است، اجرا شود، بسياري از ايرانيان از جمله ‏همه كمونيست‌ها كه در خانواده‌هاي مسلمان به دنيا آمده‌اند، مهدورالدم خواهند بود!‏
به هر حال جمهوري اسلامي با همه تاكيدي كه بر اجراي شريعت دارد، به دلخواه يا به اجبار از پيگيري بحث ‏ارتداد و مجازات مرتدان عبور كرده و در اين ميان اگر هم نامسلماني را به علت عقايدش مجازات كرده، ‏اصرار داشته است كه بحث عقيده در ميان نبوده و طرف مرتكب جرائم ديگر از جمله جرائم امنيتي شده است.‏در سال‌هاي اخير متاسفانه اتهام ارتداد تنها دامن يك مسلمان آن هم از نوع معتقد و عامل به احكام اسلامي يعني ‏دكتر آقاجاري را گرفته و خوشبختانه ختم به خير شده است.‏
اينكه سخنگوي دولت اتهام بهائيان بازدداشت شده را نه عقايد آنها بلكه ارتكاب جرايم امنيتي دانسته، خود دليل ‏واضحي است كه حتي دولت آقاي احمدي نژاد نيز صرف بهايي بودن را جرم و مستحق مجازات يا محروميت ‏از حقوق عمومي نمي‌داند. اين مساله چنانچه به طور شفاف و روشن از سوي دستگاههاي دولتي و مراجع ‏تقليد شيعه بيان شود، بدون شك بخشي از مشكل حل خواهد شد.‏
مساله دومي كه نظام بايد تكليف آن را روشن كند اين است كه آيا حقوق برابر ايرانيان در جمهوري اسلامي ‏امري به رسميت شناخته شده است و يا اينكه نظام سياسي ايران بدون توجه به مليت ايراني، صرفا داراي ‏ماهيتي مذهبي و فرقه‌اي است؟ بدون شك پاسخ صريح به اين پرسش زمينه‌ ساز شفافيت در بسياري از امور ‏ديگرهم خواهد شد.‏
به هر حال، آنچه مي‌خواهم در اينجا بر آن تاكيد كنم اين است كه بهائيان به صرف اينكه در اين چارچوب ملي ‏به دنيا آمده و در آن زيست مي‌كنند، حقوقي متفاوت از ساير ايرانيان ندارند و از اين رو هر گونه تعقيب و ‏آزار آنان به علت باورهايشان، ناديده گرفتن اصول مبنايي ملت – دولت در عصر جديد است.‏
از اين رو، اگر رهبران بهائي به علتي غير از عقايد خود دستگير شده‌اند، لازم است مانند هر شهروند ديگر ‏ايراني از دسترسي به وكيل و حق يك دادرسي عادلانه و شفاف برخوردار شوند. ‏
البته نا گفته نگذارم كه من از تبليغات و تعصبات فرقه‌اي از جمله از آن نوعي كه به بهائيان نسبت مي‌دهند، نه ‏فقط دفاع نمي‌كنم بلكه در منطقه‌اي كه نيازمند همبستگي‌هاي ملي مبتني بر منافع عمومي و عقلانيت تفاهمي ‏است، آن را امري آشكارا مضر مي‌دانم.‏
از اين رو، همانطور كه بايد به دولت ايران توصيه كرد كه از اعمال فشار عليه بهائيان به عنوان ابزاري ‏براي محدود كردن آنان بپرهيزد به بهائيان نيز بايد يادآور شد كه در اين زمانه پرفتنه، اين همه داغي و ‏حرارت براي ترويج آييني كه توام با تنش سياسي و اجتماعي در كشور بوده است، چه توجيهي دارد؟ ‏

هیچ نظری موجود نیست: