سید محمود دعایی مدیر موسسه اطلاعات
در مطلب قبل از سؤالهای ذهنیام درباره اعدامهای سال 67 نوشتم. چندی پیش مشغول خواندن کتاب خاطرات گل آقا بودم که دیدم شاهد از غیب رسید و این پرسشهای ایجاد شده در ذهن من چندان بیجا هم نبوده است. برای همین متن کامل آن قسمت از مطاحبه گل آقا را که مرتبط با موضوع است تایپ میکنم:
«یک روز سر جریان منافقین (گمانم عملیات مرصاد همزمان با آن بود) آقای دعایی به من گفت احمدآقا یک سوژه به من داده است گفته است گل آقا بنویسد. (قبلا هم یک سوژه به من داده بود من کار کرده بودم که بعداً فهیمدم این سوژه مال احمدآقا است)
سوژه این بود: «اگر اینجور قوه قضاییه بخواهد با منافقین عمل بکند تا آخرین نفرشان را اعدام بکند این مقدار سال طول میکشد.»
گفتم: من این را چاپ نمیکنم.
گفت: چرا؟
گفتم: من طنزنویس در ستون طنز بیایم بنویسم آدم بکشید ولو منافق، این جایش یک جای دیگر است.
یک روز بعد آقای دعایی زنگ زد گفت نتیجه چی شد؟ من جواب احمدآقا را چی بدهم؟
گفتم احمدآقا اشتباه میکند. این را اگر من بنویسم، این گل آقا، گل آقایی نیست که یک روزی بتوانید از او استفاده بکنید.
دل آقای دعایی از من شکست. یک روز بعد گفت این تلفن احمدآقا است به احمدآقا زنگ بزن. منتظر است تا به او زنگ بزنی تا به تو توضیح بدهد.
گفتم: من به احمدآقا زنگ نمیزنم. شماره تلفن من را احمدآقا دارد. بگو احمدآقا به من زنگ بزند. احمدآقا از نظر سنی هم یک دو سال از من کوچکتر است (از این شوخیها با هم داشتیم) پسر امام است و من نوکرش هستم ولی به هر حال من ابا کردم تلفن به احمدآقا نکردم.
آقای دعایی تلفن زد و گفت: احمدآقا دلش شکست.
گفتم: به احمدآقا بگو من حافظ شخصیت امام در عرصه طنز هستم. من را طنزنویس این نظام میدانند. در مصاحبهها مرتب گفتهام که من مشاور آن بودهام، مشاور این بودهام، برای امام چیز نوشتهام. بعد اینجودی چیز بنویسم. این روال کار من نیست. بد است که طنز من به نام نظام نوشته بشود و این درست نیست. به هرحال ما چاپ نکردیم. دوستان وساطت کردند، خیلی دعایی من را دوست دارد. من هم خیلی دوست دارم. احمدآقا را هم دوست دارم. منتها بنا به مصالح انقلاب من سر مواضع خودم ایستادم. هنوز هم فکر میکنم درست ایستادم و غلط نکردم.»
من با توجه به شناخت و معرفتی که از روی مطالعات سیاسی و تاریخی طی این سالها داشتهام از مریدان و دوستداران امام خمینی هستم و ایشان را الگوی بسیار ناب و خالص از دینداری دنیای معاصر میدانم. اما این علاقه باعث نمیشود چشمانم را بر واقعیتها و حقایق ببندم و سؤالات و شبهات ذهنی خود را سرکوب کنم. لذا با همه احترامی که برای ایشان و برخی شخصیتهای سیاسی و دینی حال حاضر قائل هستم، از آنها انتقاد هم میکنم و اشتباهات آنها را (به زعم خودم) قبول نمیکنم. امیدوارم همه ما راه حقیقت را یافته و در آن گام برداریم. ضمناً در آستانه بیستمین سال ارتحال امام خمینی یاد و خاطرهاش گرامی باد.
در مطلب قبل از سؤالهای ذهنیام درباره اعدامهای سال 67 نوشتم. چندی پیش مشغول خواندن کتاب خاطرات گل آقا بودم که دیدم شاهد از غیب رسید و این پرسشهای ایجاد شده در ذهن من چندان بیجا هم نبوده است. برای همین متن کامل آن قسمت از مطاحبه گل آقا را که مرتبط با موضوع است تایپ میکنم:
«یک روز سر جریان منافقین (گمانم عملیات مرصاد همزمان با آن بود) آقای دعایی به من گفت احمدآقا یک سوژه به من داده است گفته است گل آقا بنویسد. (قبلا هم یک سوژه به من داده بود من کار کرده بودم که بعداً فهیمدم این سوژه مال احمدآقا است)
سوژه این بود: «اگر اینجور قوه قضاییه بخواهد با منافقین عمل بکند تا آخرین نفرشان را اعدام بکند این مقدار سال طول میکشد.»
گفتم: من این را چاپ نمیکنم.
گفت: چرا؟
گفتم: من طنزنویس در ستون طنز بیایم بنویسم آدم بکشید ولو منافق، این جایش یک جای دیگر است.
یک روز بعد آقای دعایی زنگ زد گفت نتیجه چی شد؟ من جواب احمدآقا را چی بدهم؟
گفتم احمدآقا اشتباه میکند. این را اگر من بنویسم، این گل آقا، گل آقایی نیست که یک روزی بتوانید از او استفاده بکنید.
دل آقای دعایی از من شکست. یک روز بعد گفت این تلفن احمدآقا است به احمدآقا زنگ بزن. منتظر است تا به او زنگ بزنی تا به تو توضیح بدهد.
گفتم: من به احمدآقا زنگ نمیزنم. شماره تلفن من را احمدآقا دارد. بگو احمدآقا به من زنگ بزند. احمدآقا از نظر سنی هم یک دو سال از من کوچکتر است (از این شوخیها با هم داشتیم) پسر امام است و من نوکرش هستم ولی به هر حال من ابا کردم تلفن به احمدآقا نکردم.
آقای دعایی تلفن زد و گفت: احمدآقا دلش شکست.
گفتم: به احمدآقا بگو من حافظ شخصیت امام در عرصه طنز هستم. من را طنزنویس این نظام میدانند. در مصاحبهها مرتب گفتهام که من مشاور آن بودهام، مشاور این بودهام، برای امام چیز نوشتهام. بعد اینجودی چیز بنویسم. این روال کار من نیست. بد است که طنز من به نام نظام نوشته بشود و این درست نیست. به هرحال ما چاپ نکردیم. دوستان وساطت کردند، خیلی دعایی من را دوست دارد. من هم خیلی دوست دارم. احمدآقا را هم دوست دارم. منتها بنا به مصالح انقلاب من سر مواضع خودم ایستادم. هنوز هم فکر میکنم درست ایستادم و غلط نکردم.»
من با توجه به شناخت و معرفتی که از روی مطالعات سیاسی و تاریخی طی این سالها داشتهام از مریدان و دوستداران امام خمینی هستم و ایشان را الگوی بسیار ناب و خالص از دینداری دنیای معاصر میدانم. اما این علاقه باعث نمیشود چشمانم را بر واقعیتها و حقایق ببندم و سؤالات و شبهات ذهنی خود را سرکوب کنم. لذا با همه احترامی که برای ایشان و برخی شخصیتهای سیاسی و دینی حال حاضر قائل هستم، از آنها انتقاد هم میکنم و اشتباهات آنها را (به زعم خودم) قبول نمیکنم. امیدوارم همه ما راه حقیقت را یافته و در آن گام برداریم. ضمناً در آستانه بیستمین سال ارتحال امام خمینی یاد و خاطرهاش گرامی باد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر