در نیمه سال 84 وقتی که هنوز چندان عیب و هنر آقای احمدی نژاد آشکار نشده بود، هنوز رسانه های مخالف پر بود از تفسیر و تصورهائی بر اساس گمان، و تصور چنان بود که تیمی که او گرد آورده همه یکدستند و همه خشن و امنیتی، و حاکمیت یکدست شده و او برکشیده مقامات بالاست و کسی را گمان نبود که علی لاریجانی، دانش جعفری، فرهاد رهبر، پورمحمدی، احمد توکلی، عماد افروغ، الیاس نادران، و اکثری از روحانیون نسبت به دولت او در وضعی خواهند بود که امروزند، در مقاله ای وی را با سید ضیا مقایسه کرده بودم.در آن روزگار برخی را گمان بر این افتاد که مقصودم بدگوئی از رییس جمهورست، یا قصدم این است که رییس جمهور را انگلیسی بخوانم. عده ای مانند دکتر محسن سازگارا به دفاع از سید ضیا پرداختند که رو به تجدد بود و این نمونه رو به تحجرست، در درون ایران برخی از آن ها که مخالف احمدی نژادند به کف زدن پرداختند، انگار که مرا با وی خصومتی حزبی و گروهی و جناحی است. هیچ کدام به مقصودم ره نبردند. حتی عاشقان سینه چاک آن روزیش که اینک برخی در زمره مخالفان و منقدانش درآمده اند، تا جائی که می دانم حاضر نشدند در میانه خشم خود استدلالم را بشنوند.اینک با گذشت سه سال از آن مقاله شاید بتوان در فضائی آرام تر و کمتر خشن، استدلال های آن مقاله را بار دیگر خواند.خوب می دانید که هیچ مقایسه ای صد در صدی نیست وگرنه فقط با خودش قابل قیاس بود که تازه آن هم صد در صد نمی شود. هر مقایسه ای درصدی و یا وجهی از وجوه دو سو را در بر می گیرد. اما...در جاهای مختلف خوانده اید که کابینه سید ضیا را از آن جهت سیاه خوانده اند [ای قربان کابینه سیاهت بازآ] که سید همیشه لباس سیاه می پوشید و عبای سیاهی هم بر دوش می انداخت در آن سرما که نخست وزیر شد و شال سیاه هم می بست تا شبیه بقیه کسان نباشد. اما به نوشته جعفر شهری که نوشته هایش ماخذ نیست اما حدیث نفس هست، جعلی نکرده و آن چه نوشته همان است که در دل توده ها بوده "از طرف ديگر هم به خاطر بگير و ببندهائی که در همان کابينه نود روزه کرد عده ای رجال و معتبرين را به روز سياه نشاند". سیاه خوانده شد. و باز مرحوم شهری نوشته است که کابينه سيد را در زمان خود "نيم بند" خواندند چون که در صد روز نتوانست کابينه را کامل کند و جز مورد اعتماد اکثريتی ضعيف از مجلس نبود. و تازه با همان ها که بودند مدام دعوا می کرد. حالا بر آن وجوه قیاسی که نوشتم این ها را اضافه می کنم که سید ضیا از ریاست دولت تصوری انقلابی داشت و مدام در گفته ها و نوشته هایش قدرت بیش تر می خواست، به اطرافیانش بد و بیراه می گفت و نسبت به هر قراری خودش را یاغی نشان می داد و این را نشانه نوآوری و خلاقیت و مردمی بودن خود می دانست. تا جائی که در حضور شاه [که از قضا وسواس هم داشت] سیگار کشید و آخر سر هم همین باعث شد که احمدشاه از خشم برای برکندنش به توصیه فرمانفرما و مدرس تن داد و با رضاخان معامله کرد. همان که سید را برانداخت و البته بعدا خود شاه را هم برانداخت.اما همه می دانستند و گفتند که گاه با علم زیر علم سردار سپه رفتند چون سید اصلا و ابدا قابل تحمل نبود. سید مانند شاهان قدیم ریاست دولت می کرد. نخست این که آن قدر کار می کرد که نفس از همه بریده بود و خودش هم غش می کرد در حالی که سی سال داشت. از شش صیح تا نیمه های شب. دو سه شبی در مسجد خوابید. وقتی تهران را باران یکریز به دامان سیل انداخت و راه قتات ها آبرو ها گرفت [هنوز آب لوله کشی نبود] سید خود به میان آب رفت و از همین رو محبوب مردمی شد که به این گونه نمایش ها دل بسته بودند.اول و مهم ترين کار او که به صدارت نرسیده شعارش را داد، ايجاد شوقی در مردم برای دستگيری مفسدان بود اما چون آن ها را نمی شناخت بد به رجال و معتبرين می گفت و وعده اش پاکسازی کشور از مفسدان بود. مدام می گفت اين درشت ها را بگيريد و فرمان حبس و توقيف و مصادره اموال می داد. با رفاقتی که با نظامی ها به سرکردگی سردار سپه به راه انداخته بود و پولی که به جیب آن ها ریخته بود، هر که را عنوان و سرمايه ای داشت گرفت. هر که را سرمایه داشت دزد دیددیگر کار مهمش این بود که از همان فردای سوم اسفند هر روز ده ها قرار و قانون نوشت و ماموران بلديه و ارکان حرب را به اجرای آن گماشت.بر خلاف تصور امروزی تاریخدانان که سید ضیا را عامل انگلیس و سفارت می نویسند و سندها وجود دارد که کودتا سوم اسفند هم با نظر سفارت بریتانیا در تهران و وساطت وی صورت گرفت، در زمان خود کاری کرد که مردم برعکس شدند و عارف و میرزاده عشقی زبان حال مردم که وی را شخصیتی مستقل دیدند. و آن اعلام لغو قرارداد 1919 بود. کاری که مدرس هم تشویقش کرد، اما بعد از آن که حتی سید حسن مدرس را هم داد گرفتند و گور خود را کند، مدرس گفت "قرارداد نبسته را که در عامل خیال بود، می خواستند و نگذاشتیم به اصطلاح و در زبان منحل کردن البته هنری بود که فقط از بعض کسان بر می آمد".وقتی معلوم شد که یکی از اعلامیه ها که علیه دولت او داده شده از مدرسه مشیرالدوله بیرون آمده که آن زمان تنها دانشکده کشور بود و در آن امثال مصدق [هرگاه تهران بودند] و ابوالحسن فروغی و ذکاء الملک و مشاهیر کشور درس حقوق می دادند، سخنرانی کرد که این سوراخ زنبور استعمارست و دارد حقوق اروپای خلاف اسلام درس می دهند.سید نوحه خوانی و روضه خوانی فوق العاده بلد بود، در مجلس آرائی هم استاد بود در همان سه ماه یک جشن گرفت [مثلا برای لغو قرارداد 1919] که به جشن دوغ شهرت گرفت چرا که در آن با دوغ از سفیران خارجی و اصناف و بازاریان پذیرائی کرد و این را در بوق کرد و داد دنیا بداند که او مشروب الکلی نداده است، در حالی که آن زمان نه دولت حق سفره داشت و نه مانند دوران بعد اصولا دادن میهمانی های باز و با خدمات غیراسلامی معمول بود.از جمله فرمان های او سید ضیا صادر کرد، بخوانید. این هاست:هر کاسب به جز نانوا و کله پز و حمامی بايد دکان خود را اول آفتاب باز و اول غروب تعطيل کند.هر ظهر و غروب بايد کسبه در پای دکان های خود اذان بگويند.[از مدرس نقل است که می گفت: تجسم کنيد حال مارطوس ارمنی را با نگاه های غضب آلود ماموران نظميه که به توضيحات وی توجه نداشتند و می گویند دستور رييس الوزراست].نان نکش ممنوع و نان سنگک خشگ از دانه هشت سير و نان تازه از یکی ده سیر نباید کمتر باشد.تغارهای خمير نانواها بايد رويشان با تنظیف تميز پوشيده شده باشد.سطح خيابان مخصوص چهارپایان و گاری و درشکه و واگن است و پياده روها مخصوص اياب و ذهاب پياده هاست و هيچ پياده حق ندارد از سواره رو خيابان عبور نمايد.سگ های خانگی بايد قلاده شده زنجير داشته باشند و در غير اين صورت در رديف سگهای ولگرد محسوب شده و معدوم خواهند شد.کبوتر بازی اکيدا ممنوع. چرا که موجب نگرانی مردم و خواتين می شود که نگاه نامحرم پشت بام است.داد زدن اطراف کوچه ها توسط طواف، دوره گرد، طبقی، کاسه بشقابی، قباارخلقی، قفل و کليدی، گردوئی و ميوه فروش و امثال آن و همچنين تعارف و اصرار کسبه به مشتری و بفرما زدن چلوئی و آبگوشتی و غيره ممنوع و همراه جريمه و مجازات است.[ جوک دعوت به نيمرو با حرکت دست و اشاره توسط صاحب مغازه برای فرار از مجازات از همان زمان رايج شد]کليه احزاب منحل می شود و تشکيل هر نوع جمعيت و دسته قدغن و متخلفين تحت تعقيب قانونی قرار می گيرند.تظاهرات مستانه ممنوع و متخلفين به سختی مجازات می شوند.عربده کشی و آواز خوانی در کوچه و خيابان اکيدا ممنوع است.اجتماعات خيابانی قدغن و بيش از دو نفر نبايد با هم گفتگو کنند.ارباب قلم و جرايد بايد زبان و قلم خود را از هتاکی به اين و آن نگهداری کنند.اقدامات دولت مردمی نوشته اند که از اقدامات و قوانين حکومت سيد ضيا که سه ماه [ و نه سه سال] بیش تر عمر نکرد توجه زيادی بود که او به بلديه [شهرداری تهران] داشت. و این کار ها را کرد:پوشاندن مجاری آب و نصب فانونس های نفتی در معابرانتقال فواحش از محلات داخل شهر به شهرنو و تعيين سه قرآن تاکس [ جعفر شهری معتقدست از همان زمان لغت تاکس معمول شد و تاکسی هم باز از همان دوران، اين ادعا را در منبع ديگری نديده ام] برای هر نوبت تمتع، دوازده قرآن برای متعه شب تا صبح به نام شب خواب.مراقبت در تعويض لولئین خانه ها،کشيدن لجن آب انبار ميرزا موسی که شايد از زمان تاسيس تا آن روزگار لاروبی نشده بود.نصب صندوق شکايات در هر اداره و مجازات مامورانی که جواب مردم نداده بودند. و خلاصه جعفر شهری می نويسد " آنقدر گفت و کرد که مردم تشنه اصلاحات و خسته از رجال را حوصله تنگ آمد و وقت رفتنش شادمانی کردند. وقتی هم رفت شبی به خواب ديد که کسی از وی می پرسید تو با اين قدرت که داشتی چه کسی توانست معزولت کند. گفت پشگل جمع کن ها. تعبير سخنش اين بود که چون برای کسانی که از خيابان پشگل اسب و شتر جمع می کردند و می فروختند دو عباسی عوارض وضع کرده بود می پنداشت که آنها عليه وی توطئه کرده اند.باز بگویم نه در آن مقاله سه سال قبل نظر داشتم که آقای احمدی نژاد از جمیع جهات شبیه به سید ضیاست و نه امروز. چنان که مثلا نزدیکی با اجزای سفارت فخیمه اصلا در مرام رییس جمهور امروز نیست. در ضمن آقای احمدی نژاد رکوردی بی سابقه در رنجاندن افراد و راندن افراد از کابینه و دشمن سازی و مخالف پروری باقی گذاشته که نیاز به هیچ مخالف و رقیبی ندارد. البته از گفته های ایشان بر می آید که در سیستم ذهنی ایشان نفس داشتن مخالف نشانه حقانیت است. افسوس که در اختیارم نیست ورنه نوشته ای از سیدضیا را در باب امام زمان می آوردم که در روزنامه رعد نوشته و عنوانش اگر اشتباه نکنم هست منجی بشر و عصر. آنان که دسترس دارند، این نقص را بپوشانند
در آن روزگار برخی را گمان بر این افتاد که مقصودم بدگوئی از رییس جمهورست، یا قصدم این است که رییس جمهور را انگلیسی بخوانم. عده ای مانند دکتر محسن سازگارا به دفاع از سید ضیا پرداختند که رو به تجدد بود و این نمونه رو به تحجرست، در درون ایران برخی از آن ها که مخالف احمدی نژادند به کف زدن پرداختند، انگار که مرا با وی خصومتی حزبی و گروهی و جناحی است. هیچ کدام به مقصودم ره نبردند. حتی عاشقان سینه چاک آن روزیش که اینک برخی در زمره مخالفان و منقدانش درآمده اند، تا جائی که می دانم حاضر نشدند در میانه خشم خود استدلالم را بشنوند.اینک با گذشت سه سال از آن مقاله شاید بتوان در فضائی آرام تر و کمتر خشن، استدلال های آن مقاله را بار دیگر خواند.خوب می دانید که هیچ مقایسه ای صد در صدی نیست وگرنه فقط با خودش قابل قیاس بود که تازه آن هم صد در صد نمی شود. هر مقایسه ای درصدی و یا وجهی از وجوه دو سو را در بر می گیرد. اما...در جاهای مختلف خوانده اید که کابینه سید ضیا را از آن جهت سیاه خوانده اند [ای قربان کابینه سیاهت بازآ] که سید همیشه لباس سیاه می پوشید و عبای سیاهی هم بر دوش می انداخت در آن سرما که نخست وزیر شد و شال سیاه هم می بست تا شبیه بقیه کسان نباشد. اما به نوشته جعفر شهری که نوشته هایش ماخذ نیست اما حدیث نفس هست، جعلی نکرده و آن چه نوشته همان است که در دل توده ها بوده "از طرف ديگر هم به خاطر بگير و ببندهائی که در همان کابينه نود روزه کرد عده ای رجال و معتبرين را به روز سياه نشاند". سیاه خوانده شد. و باز مرحوم شهری نوشته است که کابينه سيد را در زمان خود "نيم بند" خواندند چون که در صد روز نتوانست کابينه را کامل کند و جز مورد اعتماد اکثريتی ضعيف از مجلس نبود. و تازه با همان ها که بودند مدام دعوا می کرد. حالا بر آن وجوه قیاسی که نوشتم این ها را اضافه می کنم که سید ضیا از ریاست دولت تصوری انقلابی داشت و مدام در گفته ها و نوشته هایش قدرت بیش تر می خواست، به اطرافیانش بد و بیراه می گفت و نسبت به هر قراری خودش را یاغی نشان می داد و این را نشانه نوآوری و خلاقیت و مردمی بودن خود می دانست. تا جائی که در حضور شاه [که از قضا وسواس هم داشت] سیگار کشید و آخر سر هم همین باعث شد که احمدشاه از خشم برای برکندنش به توصیه فرمانفرما و مدرس تن داد و با رضاخان معامله کرد. همان که سید را برانداخت و البته بعدا خود شاه را هم برانداخت.اما همه می دانستند و گفتند که گاه با علم زیر علم سردار سپه رفتند چون سید اصلا و ابدا قابل تحمل نبود. سید مانند شاهان قدیم ریاست دولت می کرد. نخست این که آن قدر کار می کرد که نفس از همه بریده بود و خودش هم غش می کرد در حالی که سی سال داشت. از شش صیح تا نیمه های شب. دو سه شبی در مسجد خوابید. وقتی تهران را باران یکریز به دامان سیل انداخت و راه قتات ها آبرو ها گرفت [هنوز آب لوله کشی نبود] سید خود به میان آب رفت و از همین رو محبوب مردمی شد که به این گونه نمایش ها دل بسته بودند.اول و مهم ترين کار او که به صدارت نرسیده شعارش را داد، ايجاد شوقی در مردم برای دستگيری مفسدان بود اما چون آن ها را نمی شناخت بد به رجال و معتبرين می گفت و وعده اش پاکسازی کشور از مفسدان بود. مدام می گفت اين درشت ها را بگيريد و فرمان حبس و توقيف و مصادره اموال می داد. با رفاقتی که با نظامی ها به سرکردگی سردار سپه به راه انداخته بود و پولی که به جیب آن ها ریخته بود، هر که را عنوان و سرمايه ای داشت گرفت. هر که را سرمایه داشت دزد دیددیگر کار مهمش این بود که از همان فردای سوم اسفند هر روز ده ها قرار و قانون نوشت و ماموران بلديه و ارکان حرب را به اجرای آن گماشت.بر خلاف تصور امروزی تاریخدانان که سید ضیا را عامل انگلیس و سفارت می نویسند و سندها وجود دارد که کودتا سوم اسفند هم با نظر سفارت بریتانیا در تهران و وساطت وی صورت گرفت، در زمان خود کاری کرد که مردم برعکس شدند و عارف و میرزاده عشقی زبان حال مردم که وی را شخصیتی مستقل دیدند. و آن اعلام لغو قرارداد 1919 بود. کاری که مدرس هم تشویقش کرد، اما بعد از آن که حتی سید حسن مدرس را هم داد گرفتند و گور خود را کند، مدرس گفت "قرارداد نبسته را که در عامل خیال بود، می خواستند و نگذاشتیم به اصطلاح و در زبان منحل کردن البته هنری بود که فقط از بعض کسان بر می آمد".وقتی معلوم شد که یکی از اعلامیه ها که علیه دولت او داده شده از مدرسه مشیرالدوله بیرون آمده که آن زمان تنها دانشکده کشور بود و در آن امثال مصدق [هرگاه تهران بودند] و ابوالحسن فروغی و ذکاء الملک و مشاهیر کشور درس حقوق می دادند، سخنرانی کرد که این سوراخ زنبور استعمارست و دارد حقوق اروپای خلاف اسلام درس می دهند.سید نوحه خوانی و روضه خوانی فوق العاده بلد بود، در مجلس آرائی هم استاد بود در همان سه ماه یک جشن گرفت [مثلا برای لغو قرارداد 1919] که به جشن دوغ شهرت گرفت چرا که در آن با دوغ از سفیران خارجی و اصناف و بازاریان پذیرائی کرد و این را در بوق کرد و داد دنیا بداند که او مشروب الکلی نداده است، در حالی که آن زمان نه دولت حق سفره داشت و نه مانند دوران بعد اصولا دادن میهمانی های باز و با خدمات غیراسلامی معمول بود.از جمله فرمان های او سید ضیا صادر کرد، بخوانید. این هاست:هر کاسب به جز نانوا و کله پز و حمامی بايد دکان خود را اول آفتاب باز و اول غروب تعطيل کند.هر ظهر و غروب بايد کسبه در پای دکان های خود اذان بگويند.[از مدرس نقل است که می گفت: تجسم کنيد حال مارطوس ارمنی را با نگاه های غضب آلود ماموران نظميه که به توضيحات وی توجه نداشتند و می گویند دستور رييس الوزراست].نان نکش ممنوع و نان سنگک خشگ از دانه هشت سير و نان تازه از یکی ده سیر نباید کمتر باشد.تغارهای خمير نانواها بايد رويشان با تنظیف تميز پوشيده شده باشد.سطح خيابان مخصوص چهارپایان و گاری و درشکه و واگن است و پياده روها مخصوص اياب و ذهاب پياده هاست و هيچ پياده حق ندارد از سواره رو خيابان عبور نمايد.سگ های خانگی بايد قلاده شده زنجير داشته باشند و در غير اين صورت در رديف سگهای ولگرد محسوب شده و معدوم خواهند شد.کبوتر بازی اکيدا ممنوع. چرا که موجب نگرانی مردم و خواتين می شود که نگاه نامحرم پشت بام است.داد زدن اطراف کوچه ها توسط طواف، دوره گرد، طبقی، کاسه بشقابی، قباارخلقی، قفل و کليدی، گردوئی و ميوه فروش و امثال آن و همچنين تعارف و اصرار کسبه به مشتری و بفرما زدن چلوئی و آبگوشتی و غيره ممنوع و همراه جريمه و مجازات است.[ جوک دعوت به نيمرو با حرکت دست و اشاره توسط صاحب مغازه برای فرار از مجازات از همان زمان رايج شد]کليه احزاب منحل می شود و تشکيل هر نوع جمعيت و دسته قدغن و متخلفين تحت تعقيب قانونی قرار می گيرند.تظاهرات مستانه ممنوع و متخلفين به سختی مجازات می شوند.عربده کشی و آواز خوانی در کوچه و خيابان اکيدا ممنوع است.اجتماعات خيابانی قدغن و بيش از دو نفر نبايد با هم گفتگو کنند.ارباب قلم و جرايد بايد زبان و قلم خود را از هتاکی به اين و آن نگهداری کنند.اقدامات دولت مردمی نوشته اند که از اقدامات و قوانين حکومت سيد ضيا که سه ماه [ و نه سه سال] بیش تر عمر نکرد توجه زيادی بود که او به بلديه [شهرداری تهران] داشت. و این کار ها را کرد:پوشاندن مجاری آب و نصب فانونس های نفتی در معابرانتقال فواحش از محلات داخل شهر به شهرنو و تعيين سه قرآن تاکس [ جعفر شهری معتقدست از همان زمان لغت تاکس معمول شد و تاکسی هم باز از همان دوران، اين ادعا را در منبع ديگری نديده ام] برای هر نوبت تمتع، دوازده قرآن برای متعه شب تا صبح به نام شب خواب.مراقبت در تعويض لولئین خانه ها،کشيدن لجن آب انبار ميرزا موسی که شايد از زمان تاسيس تا آن روزگار لاروبی نشده بود.نصب صندوق شکايات در هر اداره و مجازات مامورانی که جواب مردم نداده بودند. و خلاصه جعفر شهری می نويسد " آنقدر گفت و کرد که مردم تشنه اصلاحات و خسته از رجال را حوصله تنگ آمد و وقت رفتنش شادمانی کردند. وقتی هم رفت شبی به خواب ديد که کسی از وی می پرسید تو با اين قدرت که داشتی چه کسی توانست معزولت کند. گفت پشگل جمع کن ها. تعبير سخنش اين بود که چون برای کسانی که از خيابان پشگل اسب و شتر جمع می کردند و می فروختند دو عباسی عوارض وضع کرده بود می پنداشت که آنها عليه وی توطئه کرده اند.باز بگویم نه در آن مقاله سه سال قبل نظر داشتم که آقای احمدی نژاد از جمیع جهات شبیه به سید ضیاست و نه امروز. چنان که مثلا نزدیکی با اجزای سفارت فخیمه اصلا در مرام رییس جمهور امروز نیست. در ضمن آقای احمدی نژاد رکوردی بی سابقه در رنجاندن افراد و راندن افراد از کابینه و دشمن سازی و مخالف پروری باقی گذاشته که نیاز به هیچ مخالف و رقیبی ندارد. البته از گفته های ایشان بر می آید که در سیستم ذهنی ایشان نفس داشتن مخالف نشانه حقانیت است. افسوس که در اختیارم نیست ورنه نوشته ای از سیدضیا را در باب امام زمان می آوردم که در روزنامه رعد نوشته و عنوانش اگر اشتباه نکنم هست منجی بشر و عصر. آنان که دسترس دارند، این نقص را بپوشانند۱۳۸۷ خرداد ۱۴, سهشنبه
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر